در همین حال، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا یک شوخی یا دوربین مخفی بوده است. اما درکمال تعجب و ترس ، موتور ها روشن و هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.
هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی گودالی که در انتهای باند قرار دارد میرود.
هواپیما همچنان به مسیرخود ادامه میداد و به لبه دریاچه نزدیک شده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند که ناگهان هواپیما از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشت و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
دراین موقع در کابین خلبان، یکی از خلبانان نابینا به دیگری گفت : «ی کی از این روزها که مسافرها چند ثانیه دیرتر جیغ بزنند کار همهمون تمومه !»
یعنی میشه تصور کرد این شیوه مدیریت در سازمانها هم جواب بده ؟